اشتیاق به خواندن زمینه موفقیت

اشتیاق به خواندن زمینه موفقیت
اشتیاق به خواندن زمینه موفقیت

وقتی بیست و سه ساله بودم، در یک مزرعه کار کارگری می کردم. روزها کار می کردم و شبها در انباری مالک روی علفها و یونجه ها می خوابیدم. وقتی دیگر نتوانستم کار کارگری کنم، به فعالیت فروش روی آوردم و حق العمل فروش می گرفتم. به طور روزانه دستمزد می گرفتم تا بتوانم پول اجاره اتاقم را بپردازم.

در تمام این مدت، درباره زندگی درسهای فراوان آموختم. اما همواره برایم این سوال مطرح بود: چرا بعضیها از دیگران موفق تر هستند؟

من به شدت علاقه مند به خواندن کتاب بودم. اشتیاق فراوانی به علم و اطلاع داشتم. آنچه را که به دستم می رسید و به آنچه در پیرامونم می گذشت معنا و مفهوم می داد، مطالعه می کردم. برای من این موضوعی بود که می خواستم از آن سر در بیاورم. مانند کار دون کیشوت در آسیابهای بادی، اما با یک تفاوت بزرگ.

من به شدت اهل عمل هستم. دنبال تبیین و توضیح درباره چیزهایی می گشتم که بلافاصله به نتایج بهتر برسد. به نظریه های انتزاعی کاری نداشتم. برایم تنها این سوال مطرح بود : “آیا موثر واقع می شود؟”

وقتی در کار فروش وارد شدم، چند ماهی کار کردم تا اینکه بار دیگر این سوال برایم مطرح شد: “چرا بعضی از فروشندگان در مقایسه با سایرین موفق تر هستند؟” با تمام وجود به این سوال یورش بردم. درباره فروش هر مطلبی که به دستم رسید، خواندم. به نوارهای آموزشی مختلف گوش دادم و در هر همایشی که امکان داشت شرکت نمودم. از فروشندگان بزرگ سوال کردم که چگونه فروش می کنند.

هر کاری را که معنی دار بود، انجام دادم و بر کیفیت کارم افزودم. فروشم به تدریج افزایش یافت. در مدت شش ماه در شرکتم به عنوان فروشنده اول مشخص شدم. دیری نگذشت که دلایل موفقیت خود را با سایر فروشندگان در میان گذاشتم. بسیاری از آنها تبدیل به فروشندگان طراز اول شدند.

وقتی در بخش مدیریت فعال شدم، هر مطلب و نوشته ای در این خصوص را مطالعه کردم تا از طریق دیگران به نتایج مطلوب برسم. یک موسسه فروش دایر کردم که 95 نفر در آن کار می کرد و در شش کشور فعال بود. هر ماه میلیونها دلار کسب درآمد می کردیم.

ادامه دارد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *