راننده ای که در بزرگراهها دچار فوبیا بود

سوال: در مرحله سوم، شما از آن بخش ذهنی پرسیدید که قصدش چیست و می خواهد با آن پترن رفتاری چه کار کند. چنانچه دانستن یا نداستن این موضوع برایتان اهمیت ندارد، پس آیا لازم بود این سوال را بپرسید؟
خیر. این کار فقط به این دلیل است که اکثر ملت به این موضوع علاقه مند هستند. چنانچه ضمیر ناخودآگاه نخواهد نیتش را فاش سازد، آن وقت ما چیزی نظیر این را به آن شخص می گوییم: “اگر چه ایکس الگویی است که تو آگاهانه می خواهی آن را تغییر دهی، ولی آیا حاضری باور کنی که یک بخش ذهنی ناخودآگاه آن را در تو تشکیل می دهد و از این کار نیت خیر دارد؟ و آیا حاضری قبول کنی که این بخش ذهنی سعی دارد تا از طریق وادار کردن

راننده ای که در بزرگراهها دچار فوبیا بود
راننده ای که در بزرگراهها دچار فوبیا بود

تو به انجام ایکس، چیزی را برایت فراهم کند که به عنوان یک آدم رشد یافته برایت لازم است؟ چنانچه حاضری این موضوع را قبول کنی، پس همه مطالب ضمیر ناخودآگاه را بپذیر و به آن بخش ذهنی بگو: بسیار خوب، قبول دارم که نیت تو خیر است. لزومی نمی بینم که مقاصد تو را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهم، چون فرض من این نکته است که تو داری به بهترین وجه ممکن، انتظارات مرا برآورده می سازی”. و سپس به سراغ مرحله چهارم می رویم و باقی ماجرا.
چند سال پیش بر روی خانمی روانکاوی کردیم که نسبت به رانندگی در بزرگراهها دچار فوبیا بود. من به جای آن که با او به عنوان یک فرد فوبیایی برخورد کنم، یک تغییر ذهنیت معمولی در او ایجاد کردم تا بدین وسیله نشان دهم که از طریق تغییر ذهنیت معمولی نیز می توان با فوبیا برخورد کرد، گرچه با استفاده از پترن تفکیکی دو مرحله ای بصری/لمسی، کار سریع تر انجام می شود. من گفتم “ببین، یک بخش ذهنی در تو هست که وقتی به بزرگراه نزدیک می شوی، نفس تو را بند می آورد.

منبع : جلسات رواندرمانی گریندر

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *