آیا پیوندهای درد و لذت ما می تواند تأثیری روندی در زندگی ما ایجاد کند؟ شرط می بندی. این ارتباط عصبی منفی برای آبجو بر بسیاری از تصمیمات من در زندگی تأثیر گذاشت. این تاثیر گذاشت که در مدرسه با چه کسانی معاشرت کردم. تعیین کرد که چگونه یاد گرفتم لذت ببرم. من از مواد افیونی هرگز استفاده نکردم: از یادگیری استفاده کردم. من از خنده استفاده کردم. از ورزش استفاده کردم همچنین یاد گرفتم که کمک کردن به دیگران باورنکردنی است، بنابراین در مدرسه تبدیل به مردی شدم که همه با مشکلاتشان روبرو می شدند و حل کردن مشکلات آنها باعث شد هم من و هم آنها احساس خوبی داشته باشیم. بعضی چیزها در طول سال ها تغییر نکرده اند! من همچنین به دلیل تجربه مشابه هرگز مواد مصرف نکردم: وقتی کلاس سوم یا چهارم بودم، اداره پلیس به مدرسه من آمد و چند فیلم درباره عواقب درگیر شدن در صحنه مواد مخدر به ما نشان داد. من تماشا کردم که مردم تیراندازی میکردند، از حال میرفتند، فاصله میگرفتند و از پنجره بیرون میپریدند. به عنوان یک پسر جوان، مواد مخدر را با زشتی و مرگ مرتبط میدانستم، بنابراین خودم هرگز آنها را امتحان نکردم. خوش شانسی من این بود که پلیس به من کمک کرد تا حتی به فکر استفاده از مواد مخدر نیفتم و انجمن های عصبی دردناکی ایجاد کنم. بنابراین، من هرگز حتی به این احتمال فکر نکرده ام. ما از این چه چیزی را میتوانیم بیاموزیم؟ به سادگی: اگر درد عظیم را به هر رفتار یا الگوی احساسی مرتبط کنیم، به هر قیمتی از افراط در آن اجتناب خواهیم کرد. ما می توانیم از این درک برای مهار نیروی درد و رضایت استفاده کنیم تا عملاً هر چیزی را در زندگی خود تغییر دهیم، از الگوی به تعویق انداختن تا مصرف چیزهای مضر. چطور این کار را انجام دهیم؟ مثلاً فرض کنید میخواهید فرزندانتان را از مواد مخدر دور نگه دارید. زمان رسیدن به آنها قبل از آزمایش این مواد مضر است و قبل از اینکه شخص دیگری این ارتباط نادرست را به آنها بیاموزد که مواد مخدر با لذت برابر است و آینده آن ها را تباه کند. بخشی از کتاب دوباره غول درون را بیدار کنید
|
مقداد علی بخشی هستم. موسیقی دان، برنامه نویس، متخصص هوش مصنوعی، علم داده، متخصص بلاکچین و توسعه دهنده ربات های هوشمند.
دانش آموخته مقطع ارشد و دکتری دانشکده فنی دانشگاه تهران هستم. با سابقه تدریس درس برنامه نویسی در دانشگاه (پردیس بین الملل کیش دانشگاه تهران)