مادلین اهی کشید و گفت: ” من خستهام.”
روات با سر تایید کرد و گفت: ” شما خواهید بود، بیشتر از یک شب بیدار ماندهاید. به آن عادت کنید.”
این جوان کی بود که رفت؟ اریک از اریک پرسید: “یکی از کارهای شما این است؟”
” درست است.” لرد لاس. نام او دکتر “روات” است که موهای پریشان را از روی پیشانیاش عقب میراند و میگوید: ” او دوست دارد به خود به عنوان انسان فکر کند، و بنابراین او در اطراف این جهان معلق است و همه نوع اطلاعات را پیگیری میکند.”
مادلین با حالت زنندهای به لحن صدای بانوی زمان لبخند زد و گفت: “پس شما دو راه طولانی خواهید داشت؟”
روات واکنش نشان نداد و گفت: ” ما تاریخ داریم، بله. آه، این هم بچه است.”
در آسمان یک لکه کوچک به سمت آنها شناور بود. در حالی که میخندید و پاهایش را با خوشحالی به زمین میکوفت، خود را به شکل یک بچه درآورد. کودک یکی از آشنایان جرمی بود. به او توصیه میکرد که به عنوان چیزی که ممکن است از محافظ هر کسی که شکار میکند بگذرد و لیدی تایم موافقت کرده بود.
بچه مثل یک شاهین شکاری روی بازوی روات نشست.
خوب؟ او از او پرسید: “آیا شکم او پر از خون است؟”
بچه آروغ زد و لبخند زد.
جرمی زیر لب گفت: ” او، آه، صحبت نمیکند، متاسفم و همه اینها، اما او در سنین بسیار کمی گرفته شد. او اساسا بر روی غریزه عمل میکند، اما اگر او را به سمت راست هدایت کنید و از قربانی خود بو بکشید.”
روات اخمی کرد و گفت: ” من او را با نمونهای از DNA دکتر، که از فایلهای دادههای زیستی دزدیده شدهبود، فراهم کردم. آیا ممکن است یکی از شما …؟ ”
جیک آه کشید و انگشتش را روی لبهای بچه گذاشت. سپس آن را برای خودش به کار برد و با سر تصدیق کرد: ” حق با تو است، این خون انسان نیست. قبلا هرگز چنین چیزی را نچشیده بودم.”
“بسیار خوب!” روات سر بچه را نوازش کرد و گفت: ” بگذارید از آن استفاده کنیم.”
بچه را به تاردیس روات بردند و Madelaine را مثل یک بادکنک در دست گرفتند. در داخل، روات شرایط یارون را بررسی کرد و خود را راضی اعلام کرد.
” کودک چقدر خون خواهد داشت؟ او از جرمی پرسید
” نه زیاد. او معمولا هفتهای یکبار غذا میدهد.”
” او نمیتواند شکم خود را داشته باشد تا نه پیمانه کامل را باخود حمل کند! اریک خندید.
جیکوب به تندی به او نگاه کرد و گفت: ” مثل تاردیس، خونآشامها از داخل بزرگتر هستند. مگر نمیدانستید؟ ”
مادلین دستش را روی شکم او گذاشت و گفت: ” من اکنون احساس تهی بودن میکنم.”
روات یک لوله نازک از ننوی نقرهای که در آن یارون آویخته بود برداشت و آن را به انتهای آن وصل کرد و یک سوزن به انتهای آن وصل کرد. او این را به مچ دست کودک لغزاند، که در آن تنها میخندید و اجازه نمیداد که درد را احساس کند. او این فرآیند را با مچ دست دیگر تکرار کرد، بنابراین کودک شناور شد، دو خط آن را به ننو وصل کرد. سپس دکمهای را فشار داد تا او را دلداری دهد. وقتی خون از بچه به خونآشام خفته تقسیم شد، خطوط قرمز شد و دوباره برگشت.
روات توضیح داد: ” سیستم فیلتراسیون سیستم فیلتراسیون است و خون اجنبی است و کودک خودش را به او پس میدهد.”
این کارها چه خواهند کرد؟ جیک پرسید
او گفت: ” این کار یارون را قادر خواهد ساخت که جایگاه واقعی خود را به عنوان خدای خونآشام انتخاب کند. بعد از همه اینها، آخرین نماینده یک نجابت خونآشام که توسط خودش خونآشام بزرگ خلق شد، اهی کشید و ظاهرا در این باره فکر کرد که این یک نکته خوب برای یک درس تاریخ است، به تازگی، برخی عناصر نسبتا گمراه روی سیاره من، یعنی، به تلاشی برای احیا کردن آن جانور بزرگ کمک کردهاند. آنها به علت of علاقهای نداشتند. آنها به اندازه کافی احمق بودند که فکر کنند که گالیفری در حال حاضر میتواند فضا و زمان را اداره کند، و مردی به نام “Borusa” در راس آن قرار دارد. من آن را تماشا کردم، که سعی داشتند خدمات به نام Agonal را به دست آورند.”
“! جرمی نفس نفس زنان گفت: “احمقها!”
بقیه خونآشامها به هم نگاه کردند.”
مادلین پرسید:
” سختترین. با این حال، به اندازه کافی سخت نیست که تهدیدی جدی برای قدرت همه گیری – زمانی ایجاد شود. در حال حاضر، کیهان در حال حاضر یک عالم poorer است.
نه، برای بازگردانی گالیفری به شکوه گذشته خود، برای تضمین آینده آن، باید مسیر خود را دنبال کنیم. کتابهایی که با آنها مشورت کردم این بود که پایان نهایی خونآشام بزرگ، مرگش با نور خورشید، مقدمهای برای ظهور مسیحا خونآشام خواهد بود. این رویداد تازه اتفاقافتاده است. کتابها هم میگویند که وسایل پیروزی او دشمنان اوست. او در تاردیس دکتر به زمین گریخت. فهمیدم که این همان چیزی است که درست بعد از اینکه گفته شد تاردیس گالیفری را ترک کرده بود رخ داده بود. اگر چند دقیقه زودتر از آن کار میکردم، میتوانستم با او کنار بیایم و همه اینها در نوزده سال آینده اتفاق میافتاد. اما حتی آن هم از آن حکیمان باستان که میدیدند که آینده چگونه پیشرفت خواهد کرد، پیشبینی شدهبود.”
رمان دکتر هو – اپرا – قسمت ۱۳
مقداد علی بخشی هستم. موسیقی دان، برنامه نویس، متخصص هوش مصنوعی، علم داده، متخصص بلاکچین و توسعه دهنده ربات های هوشمند.
دانش آموخته مقطع ارشد و دکتری دانشکده فنی دانشگاه تهران هستم. با سابقه تدریس درس برنامه نویسی در دانشگاه (پردیس بین الملل کیش دانشگاه تهران)