تعریف
«آشوب عبارت است از تحول نادورهای (غیر تناوبی) پیچیدهی یک سیستم دینامیکی غیر خطی در طول زمان که باعث میشود سیستم غیر قابل پیشبینی و معادل یک فرآیند کترهای (۱) شود. این طرز رفتار نتیجه حساسیتِ نمایی (۲) سیستمهای دینامیکی نسبت به شرایط اولیه است» (ریگدن ۱۸). واژهی آشوب را در کاربرد امروزینش اولین بار در سال ۱۹۷۵ تییان – ییان لی و جیمز یورکی برای رفتار پیچیده و نادورهای سیستمهای دینامیکی غیر خطی به کار بردند، ولی اساس این پدیده را هانری پوانکاره در تلاشهایی که برای حل مسئله سه جرمی سیارهها به عمل آورد درک کرده بود (۱۸۹۲).
پس از آن بود که در سالهای پایانی قرن بیستم نظریه آشوب شکل امروزین خود را یافت و علاوه بر حوزه دانش محض برای توضیح یا طراحی تمامی سیستمهای دینامیکی غیر خطی به کار گرفته شد.
هرچند که موسیقی را از دیدگاه فیزیکی به سختی میتوان یک سیستم دینامیکی به شمار آورد اما از این نظر که جریان تحول یک آهنگ در طول زمان نوعی حرکت (چنان که در موسیقی مرسوم است دستکم حرکت ملودی و پویایی در ریتم) را به ذهن متبادر میکند بنابراین موسیقیدانان دریافتند که ممکن است بتوانند از این نظریه برای خلق آثار جدید بهرهگیری کنند.
تاریخچهی ارتباط نظریهی آشوب و موسیقی
نخستین اشارهای که به حضور سیستمهای آشوبی در موسیقی به آن برمیخوریم در کتاب The Essence of Chaos اثر ادوارد لورنس دانشمند هواشناس است. او که برای توضیح نحوهی رفتار جریانهای هوا از نظریه آشوب استفاده میکرد توجهاش به حضور سیستمهای آشوبی در دیگر پدیدهها جلب شد. از این رو در کتابش میخوانیم که او: «یک فرم کاملا متفاوت از آشوب در موسیقی که در طی جریان آهنگسازی به آن برمیخوریم»، یافته است.
او سپس برای روشنتر کردن موضوع، موسیقی برامس را مورد بررسی قرار داده و نشان میدهد که چگونه سیستمهای آشوبی از طریق تکرار نزدیک در آن ظاهر شدهاند.
لورنس تا همین جا به یک رابطه میانرشتهای بزرگ میان علم و هنر که اغلب دو زمینه متفاوت از یکدیگرند پی برده بود و به نظر میرسید که بتواند کتابش را در این زمینه تازه کشف شده توسعه بدهد و آن را به عنوان بخش مستقلی از اثرش ارائه کند. با این حال در کتابش دیگر به موسیقی نمیپردازد و دیگر از آن سخن نمیگوید.
مشخص است که به نحو ظریفی زمینه علمی مطالعات لورنس، قابلیت پذیرش نظریه موسیقیاش (در ارتباط با آشوب) را تضعیف میکند و این مطالعه میان رشتهای بسیار مهم در انتظار اثبات و ارائه شواهد بیشتر باقی میماند.
شاید اگر این نظریه به وسیله کسی که در زمینه موسیقی آگاهیهای بیشتری داشت توسعه داده شده بود منجر به ارتباط هنر موسیقی و علم در قالب نظریه آشوب میشد و مطالعات میان رشتهای جالبی دراین زمینه به انجام میرسید. اما بر خلاف تصور، ظهور سیستمهایی برای آهنگسازی با عملکرد کترهای را نه در آثار دانشمندان که در آثار و گرایشهای آهنگسازان قرن بیستم مشاهده میکنیم.
توضیحات
(*) در ساختار این مقاله که حدودا ۷ سال پیش نوشته و تقریبا یک سال بعد از آن چاپ شد از مقالهای با نام «Chaos in Composition» که متاسفانه نام مولفش در مقاله موجود نبود، نیز بهره گرفتم بنابراین مقالهی آشوب در آهنگسازی را باید ترجمه-تالیف به حساب آورد. پیش از انتشار فعلی جستجو کردم تا شاید آن مقاله را دوباره بیابم و نشانیاش را برای علاقهمندان بگذارم اما متاسفانه پیدا نشد. همانطور که مشاهده میکنید قالب نوشتن مراجع و پینوشتها با نوشتههای بعدی و به خصوص امروزیم بسیار متفاوت است اما برخلاف همیشه تصمیم گرفتم جز افزودههایی مختصر در متن و چد منبع مفید که به کتابنامه اضافه کردهام تغییری در رسمالخط و قالب اولیه ندهم زیرا تنها با بازنویسی کامل، متن این مقاله به صورتی که امروز علاقه دارم بنویسم در میآمد؛ مقالهای که موضوعش حالا دیگر نه به قدر گذشته در نظرم نو مینماید و نه آنقدر شور و هیجان در ذهنم به پا میکند.
پی نوشت
۱- در علم به سیستمهایی گفته میشود که رفتار آنها تابع قانون علت و معلولی نیست و از طریق مطالعه آماری قابل بررسی هستند؛ همچنین در لغت به معنای تصادفی است.
۲- حساسیتی که با عملکرد شبیه به تابع نمایی عمل میکند یعنی تا نزدیک مقدار حدی تابع رفتاری معمولی دارد اما از آن به بعد مقدار تابع تغییرات شدید از خود بروز میدهد.
منبع : گفتگوی هارمونیک
مقداد علی بخشی هستم. موسیقی دان، برنامه نویس، متخصص هوش مصنوعی، علم داده، متخصص بلاکچین و توسعه دهنده ربات های هوشمند.
دانش آموخته مقطع ارشد و دکتری دانشکده فنی دانشگاه تهران هستم. با سابقه تدریس درس برنامه نویسی در دانشگاه (پردیس بین الملل کیش دانشگاه تهران)