او یک علامت از ضمیر ناخودآگاهش دریافت کرد، برای مثال حس آرامش را. او به طور آگاهانه نمی داند که آن تغییرات جدید چه هستند.
دیک: ولی حس خوبی نسبت به این قضیه دارم.
مهم این مطلب است که ضمیر ناخودآگاه او می داند آنان چه هستند. و این همان چیزی است که به هر نحوی رفتار او را در آن زمینه بروز می دهد. برای آن که متوجه قضیه بشوید، بیایید چیزی را به شما نشان دهم. دیک، لطفا به درون خودت برو و از همان بخش ذهنی بخواه که از همان علامت بله / خیر استفاده کند. و چنانچه مایل است، به ذهن خودآگاه تو اجازه دهد که یکی از آن موقعیت های انتخابی جدید را بشناسد، این فقط به خاطر آن است که بر تو معلوم شود ضمیر ناخودآگاه تو امر هایی را می داند که تو نمی دانی.
این کار به منظور متقاعد شدن است. این عمل هیچ ربطی به فرآیند تغییر ندارد، ولی دارای این توان است ذهن خودآگاه افراد را اندکی روشن سازد.
دیک: او این کار را نخواهد کرد.
حق دارد. من هم چنانچه به جای ذهن ناخودآگاه دیک بودم چیزی به او نمی گفتم. برای این که او سعی می کند دخالت کند. یادتان هست که او پیش تر چه کرد؟ بخش ذهنی ناخودآگاه او اطلاعات ویژه را در اختیار او نگذاشت و او به سرعت حس شکست و درماندگی کرد! چنانچه قرار باشد ذهن خودآگاه او چنین رفتاری داشته باشد، من هم چنانچه بودم با او ارتباط برقرار نمی کردم. دقیقا مانند ۀن است که ضمیر ناخودآگاهت را وادار کنی که بگوید “نه، من درباره هیچ کدام از آن موقعیت ها به تو حرفی نخواهم زد” البته به این شرط که آن علامت غیر ارادی باشد، آیا این طور است؟
دیک: بله همین طور است.
منبع : جلسات رواندرمانی گریندر
مقداد علی بخشی هستم. موسیقی دان، برنامه نویس، متخصص هوش مصنوعی، علم داده، متخصص بلاکچین و توسعه دهنده ربات های هوشمند.
دانش آموخته مقطع ارشد و دکتری دانشکده فنی دانشگاه تهران هستم. با سابقه تدریس درس برنامه نویسی در دانشگاه (پردیس بین الملل کیش دانشگاه تهران)