جایگاه «گوشه» در موسیقی کلاسیک ایرانی (V)

استفاده از گوشه در اجرا

الف- در بداهه نوازی

همه ی گوشه های ردیف قابلیت بداهه نوازی ندارند. بعضی گوشه های ریتمیک مانند رنگ ها در حقیقت یک قطعه ی ثابت هستند که معمولن اجرای آنها همیشه یکسان است و تغییر در نوع اجرای آنها تنها محدود به کم و زیاد کردن تکنیک هایی می شود که ملودی را دگرگون نکند (مثلن اجرای دوبل نت به جای تک نت،‌ اجرا در اکتاوی بم تر یا زیرتر یا اجرای یک پاساژ در بین دو ملودی).

حذف یا گسترش ملودی ها در اجرای این رنگ ها معمول نیست (مقایسه کنید اجرای رنگ “ضرب اصول” فرامرز پایور در آلبوم “ضرب اصول” را با اجرای گروه عارف با تنظیم پرویز مشکاتیان در کنسرت گروه عارف در سال ۱۳۸۶).

اما اگر بداهه نوازی در موسیقی دستگاهی را نوعی واریاسیون بدانیم پس از دید تئوریک نیز گسترش یا دگرگونی رنگ ها نیز بدون لطمه زدن به محتوای اصلی و شخصیت اشان امکان ناپذیر نیست (نگاه کنید به “گرایلی شستی و هشتری” از پرویز مشکاتیان،‌ کتاب “گل آوا”،‌ ص ۷ و ۸) چهارمضراب های ردیف نیز معمولن بسیار مفصل تر اجرا می شوند نه دقیقن به همان شکل ردیف ها مگر آنکه هدف اجرای مو به موی چهارمضراب روایت کننده ی آن باشد.

تکه های ریتمیک نیز در بداهه پردازی معمولن با تغییر کم یا بدون تغییر اجرا می شوند. می توان فاصله ی بین جمله ها را کمتر یا بیشتر کرد یا سرعت اجرا را کم و زیاد کرد. اما دیگر گوشه ها را نوازنده یا خواننده می تواند با ذوق خود کم یا زیاد دگرگون کند چه در ساختار اجرایی و چه در مدت اجرا.

به طور کلی به نظر می آید که موسیقی دانان کلاسیک ایرانی بیشتر بداهه پردازی را مربوط به گوشه های غیر ریتمیک می داند و به ویژه در مورد چهارمضراب ها و رنگها ترجیح بر آن است که یا اصل آن را بنوازند یا تغییر کمی در ساختار آن ایجاد کنند و یا اصلن چهارمضراب یا رنگ نوینی بیافرینند. در این میان استثناهایی نیز وجود دارند مانند استفاده ی چهارمضراب نوا در بخش عشاق چهارمضراب دشتی ساخته ی فرامرز پایور (سی قطعه چهارمضراب،‌ ۵۵) و استفاده از بخشهایی از چهارمضراب بیات کرد حبیب سماعی در آغاز همان چهارمضراب یا واریاسیون رنگ گرایلی در آلبوم نوبانگ کهن ساخته ی حسین علیزاده.

ب- در آهنگسازی

در فرم های کلاسیک آهنگسازی موسیقی کلاسیک ایرانی (پیش درآمد،‌ چهارمضراب،‌ ضربی،‌ رنگ و تصنیف) معمولن بسته گی به سبک آهنگساز یا از گوشه ها به طور روشن استفاده می شود و می توان مشخص کرد که کدام بخش،‌ کدام گوشه است (مانند تصنیف مرغ سحر از مرتضا نی داوود که به ترتیب گوشه های درآمد،‌ گشایش،‌ شکسته،‌ دلکش و خاوران را استفاده کرده است و چهار مضراب ماهور درویش خان که در آن به ترتیب گوشه های درآمد،‌ گشایش،‌ فیلی،‌ دلکش و خاوران مشخص هستند) یا اینکه استفاده از گوشه ها در فضایی که ترکیبی از گوشه های نزدیک به هم (از نظر ساختاری) است انجام می شود و بخش هایی می توانند نشانگر بیش از یک گوشه باشند مانند تصنیف دائم مه من از درویش خان (پایور ۱۳۷۵: ۲۶۱) و چهارمضراب ماهور از ابولحسن صبا برای سنتور (صبا ۱۳۸۳: ۱۲۹)

منبع : گفتگوی هارمونیک

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *