استعداد سنجی در آموزش موسیقی (II)

هنرجوی خارق العاده

این گروه، معلمان خود را در ابتدا به شدت شگفت زده و خوشحال می کنند. زیرا تمام درسهای ارائه شده توسط معلم را در جلسه بعد بی کم و کاست اجرا می کنند. یعنی نه چیزی به آن اضافه و نه از آن کم می کنند. این گروه از هنرجویان در عین حال که به تشویق و توجه زیادی نیازمندند، از سویی تحمل شنیدن انتقاد را ندارند. همچنین در نواختن خود بیشتر به اجرای قطعات سرعتی و نمایشی برای جلب نظر دیگران می پردازند و از اجرای قطعاتی که احتیاج به فکر دارد گریزانند. این دسته از هنرجویان معمولا خیلی زود از پیشرفت باز می ایستند و از گردونه خارج می شوند.

والدین این دسته از هنرجویان نقش به سزایی در شکل گیری شخصیت هنری، آموزش جدی و درست و همچنین پیشرفت فرزند خود دارند.

هنرجوی نابغه

نبوغ یعنی توانایی یا استعداد برای نوآوری و نابغه کسی است که این استعداد را داراست.

افراد نابغه در موسیقی علاوه بر استعداد موسیقی استعداد و میل بسیار زیادی برای نوآوری دارند. این افراد مایل هستند در هر اثر و اجرا رد پایی از خود باقی بگذارند که البته با برداشت یا لحن شخصی متفاوت است.

این افراد در عین حال بسیار پرکار و پرتلاش هستند. “بتهوون” و ” چایکوفسکی” نمونه ای از این گروه در تاریخ موسیقی هستند.

هنرجوی ژنی

هیچ معلمی نمی تواند به این گروه چیزی بیاموزد، زیرا این هنرجو به طور مادرزادی دارای تمام توانایی ها در سطح بسیار بالاتر از افراد عادی است. در طول تاریخ موسیقی تنها “باخ”، “موتسارت” و ” شوبرت” اند و در نوازندگی نیز ” پاگانینی” و ” ریختر” به عنوان موزیسین ژنی شناخته شده اند.

شنوایی او دقیق و مطلق است، حافظه موسیقی او باورنکردنی است و هر آنچه که می نوازد به طرز خاصی کامل و منحصر به فرد است. در زمینه آهنگسازی آثار آنها باعث حیرت است و همه چیز در عین نوآوری و تازگی در جای خود قرار دارد.
این دسته از افراد برای جلب توجه و نظر دیگران به تمرین و تلاش نمی پردازند بلکه عشق درونی شان به موسیقی باعث می شود که به تمرین و کار بپردازند. توقع او از خود بسیار فراتر از مسائل تکنیکی است زیرا مسئله تکنیک برای او حل شده است. او بیش از آنکه به تعریف و انتقاد دیگران توجه کند، به شدت به انتقاد و سختگیری به خودش می پردازد.

نحوه ارزیابی استعداد هنرجوی موسیقی

هنگامی که می خواهیم یک هنرجوی تازه وارد را ارزیابی کنیم، بهتر است که از او بخواهیم تا در یک فعالیت موسیقی چند جانبه مانند آواز، نوازندگی، و یا آهنگسازی شرکت کند، تا از طریق عوامل تکنیکی، اطلاعاتی را درباره ی وضعیت استعدادهای عمومی او به دست آوریم.

توانایی ذاتی هنرجو مربوط به غریزه ریتمیک، ادراک حس شنیداری، شنوایی مطلق و نسبی، شنوایی های هارمونیک، حافظه موسیقایی و خلاقیت است. همچنین می بایست توانایی های مربوط به ساز را که می تواند در ارتباط با صدا، بدن، دست و حس مادی ساز باشد، به این مجموعه اضافه کرد.

مسلما” وجود هوش و ذهن خلاق و تحلیل گر برای به کارگیری و اجرای این ارزش های کیفی ضروری است.

پس از بررسی هنرجو توسط عوامل چند جانبه موسیقی، می توان از میزان دریافت و گیرایی هنرجو توسط روشهایی خاص مطلع شد. با بررسی عواملی چون درک و حس ریتمیک، درک تفاوت یک ریتم زنده و یک اجرای صرف الگوی ریتمیک، تشخیص سرعت ضرب و نوع ریتم، توانایی اجرای ریتم به همراه دینامیک و ارزش های زمانی، توانایی اجرای بداهه نوازی ریتمیک بدون استفاده از ملودی و روابط نوشتاری و…

همچنین لازم است چند آزمایش ادراک حسی برای گوش، مثل تقلید اصوات، مقایسه آنها با یکدیگر و دسته بندی اشیاء صوتی انجام داد و همچنین آزمایش کردن حساسیت تونال گوش موسیقایی هنرجویان به وسیله صدا سنج یا دیاپازون، روش های موثری برای شناخت توانمدی آنها می باشد.

تا اینجا به مراحل پیش موسیقایی پرداخته ایم و به هیچ وجه نمی توان گفت چون فردی ادراک حسی و گوش توانا و استعداد خوبی دارد لزوما” موسیقی دان خوبی می شود زیرا در این مرحله به ادراک حسی و پرورش آن کم پرداخته ایم.
برای سنجش حساسیت شنوایی در ابتدا می توان با خواندن فواصل ملودیک مورد ارزیابی قرار داد. خواندن کمابیش یک گام ساده و حس تمایز بین آکورد مینور و ماژور،عوامل موثری در تشخیص معلم جهت سنجش میزان حساسیت گوش است.

“کودکانی که از حساسیت زیادی برخوردارند غالبا” آکورد مینور را به آکورد ماژور ترجیح می دهند، زیرا فاصله سوم کوچک ماهیتا” از توانایی بیشتری نسبت به فاصله سوم بزرگ برخوردار است.”
(ویلمز، ۱۳۸۸: ۲۱۰ )
یکی از راه های مطمئن برای تعیین و تشخیص دقیق حس شنوایی هنرجو، تکرار یک آواز پس از شنیدن آن توسط هنرجو است. از آن جا که وجود شنوایی مطلق برای یک موزیکالیته خوب کمتر ضروری است و بیشتر ماهیت فیزیولوژیک و ذهنی دارد، شنوایی نسبی باید مورد توجه قرار بگیرد. شنوایی نسبی نه تنها توسط درست ادا کردن فواصل یک گام، بلکه با تقویت حس و درک تونالیته های مختلف و توسط درست بیان کردن حسی فواصل که موجب باروری ارزش های دینامیکی و هنری فواصل ملودیک می شود، نیز قابل ارزیابی است.

گوش هارمونیکی نیزمحتاج گوشی حساس از نقطه نظر ادراک حسی و همچنین ادراک تاثری است.
میزان تشخیص اصوات متفاوت و متشکله از فواصل هارمونیک، آکورد و آرپژها، عرضه کردن یک ملودی ناتمام و به پایان رساندن آن توسط هنرجو می تواند معیارمناسبی برای سنجش گوش هارمونیک او باشد.همچنین اگر هنرجو بتواند آکوردهایی را که توسط سازی دیگر نواخته شده با ساز خود تقلید کند به مرحله پیشرفته ای از شنوایی دست یافته است.
برای دستیابی به نتایج بهتر می توان به ارزیابی تصویرپردازی و خلاقیت، وضعیت روحی هنرجو، میزان هوش او و دامنه زندگی روانی او نیز پرداخت.

حال با توجه به مطالب ذکر شده درمی یابیم که هوش موسیقایی ناشی از تجارب ریتمیک، ملودی، ترتیب اصوات، نام نت ها و عملکرد تنال است. بنابراین برای ارزیابی هوش موسیقایی خواندن و نوشتن قطعات یک یا چند صدایی، و دشیفراژ سازی امری ضروری است.

ارزیابی هنرجو از طریق توانایی های سازی بسیار ساده تر است، زیرا در اینجا توانایی های فیزیکی به راحتی قابل مشاهده اند و در عوض ارزیابی رابطه ی بین بررسی تکنیک و موزیکالیته محتاج دقت بیشتری می باشد.
برای ارزیابی هنرجویان پیشرفته نیز باید میزان شناخت آن ها را از تاریخ موسیقی، فرم های موسیقایی و سبک ها اندازه گیری کرد.

در نهایت باید در انتخاب کسانی که برای تدریس در کنسرواتوارها در نظر گرفته می شوند، که تعداد آن ها نسبت به آن هایی که می خواهند نوازنده حرفه ای یا رهبر حرفه ای شوند بسیار بیشتر است، از نقطه نظر موزیکالیته حساس بود. چرا که در آموزش موسیقی مهم اجرا کردن یک قطعه موسیقی نیست بلکه آنچه اهمیت دارد موسیقیدان شدن است.

منابع

ویلمز، ادگار، بنیان های آموزش موسیقی، ۱۳۸۸،ترجمه مهران پورمندان، نشرافکار، تهران

طهرانیان، فرزین، اصول پایه معلمی (پداگوژی)، بی تا، مجله هنر موسیقی، تهران

منبع : گفتگوی هارمونیک

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *