مرثیه ای فنی برای یک سنتورنواز (II)

نخست خلاقیت وی در دگرگونه شیوش صدای ساز رخ نمود. صدایی که پلی شد میان صداهایی از خاطره سنتور و آینده هنوز آفریده نشده اش. او این همه را بر بنیاد راست، استوار نشستن در پشت سنتور، یکی شدن دست و مضراب و بهره بردن از تمامی جان دست برای به فریاد آوردن آن همه سیم به دست می آورد. به حرکت های دست، جز از گردش از سر مچ یا بازی حلقه مضراب به دور انگشتان باز، تازش مچ، هم گیری و فشردن انگشتان انتهایی و نرمی ته دست را افزود، بنابراین ظرافت نواختن مضراب با صلابت همنشین شد.

بی صدا و نرم، به نرمی فروافتادن برگی در خزان و به عظمت غرش یک رعد، و چه فراخ است فاصله میان کمترین نجوای سازش و بلندترین فریاد آن. با این تمهید نوازش ساز همان قدر در مهار است که ضربه یی انفجاری بر آن، در یک لحظه، لختی به اندازه سو زدن یک ستاره یا مرگ شراره یی، ناگاه از سکوت به هیاهو می رسد و بازمی گردد.

این را چه نیکو می توان در پیش درآمدی که در آغاز «بر آستان جانان» نواخته است، دید؛ آنجا که بازی سرخوشانه شدت، قطعه را میان جملات و ضربات بر واخوان ها راه می برد. گاه این نجوا و آن فریاد و گاه واژگونه.

درست در زمانی که می اندیشی دیگر رساتر از این نمی توان ساز نواخت، او چیزکی مخفی کرده است، فریاد در آخرین توش و توان خود متوقف نمی ماند؛ بی آنکه هراس به هم درآمیختن صداها را که بر سنتور به غایت شدنی است، داشته باشد. ناگاه جلوی رویت چون انفجاری از گل سرخ می شکفد. آن پاره آواز میان پیش درآمد و چهارمضراب را در بر آستان جانان به خاطر آور.

سکوت هایش مرگ صدای پیش از خویش نیستند، بال زدن صداهاست در دل یکدیگر، هر واژه انعکاسی از صدای خویش را بر واژه دیگر می نهد. او تداوم صدای سنتور را به خوبی برای افزودن به طول عمر واژه هایش به کار می برد، واژه ها را به طمانینه و تاملی شایسته بر زبان مضراب جاری می سازد، هر واژه به دورآوایی از واژه پیشین پاسخ داده است.

اما این ظاهر امر است، هر واژه از پس دیگری به تامل و ناز کاروانی لیلی کش می آید و در میانه هر واژه هیاهو برپاست. زبان موسیقی از فرط تندی گاه در میانه واژه می گدازد، ناگاه از این نغمه به نغمه بعد گدازه ها روان می شود، میان دو نغمه که پی هم می آیند ناگاه گذری سریع می آید انگار همه چیز در اثر سرعت در هم می پیچد و … موسیقی اش به آهستگی تکلم می کند اما جهانی پرشتاب در دل واژه های خویش دارد. چونان شدت، تندی تکلم نیز در چشم برهم زدنی تغییر می کند. ناگهان اوج می گیرد و فرو می نشیند و در این میان موسیقی چون سیالی جریان می یابد. نتیجه؟ شنونده اجرای پرسرعت موسیقی را به خاطر خواهد سپرد.

تک افتادگی ضربات، تک ها در عین پی آیندگی شان او را بی نیاز از حضور مداوم و چسبناک ریزها می سازد. تمام جملات از ریزها پوشیده نشده اند. زمانی که هر دو مضراب چون بال های نغمه به کمترین اشاره یکی پس از دیگری به کمال قدرت فرود می آیند، چیدمان راست ها و چپ ها نوایی روان چون چشمه پدید می آورد.

همه چیز برای موسیقی تندرونده و سریع گوی مهیا است، ریزها جایگاه انحصاری خویش را به عنوان تنها عناصر تامین کننده تداوم در جملات موسیقی از دست داده اند، اگر نه به کلی از پا افتاده، حداقل با ماندگاری طبیعی صدای سنتور هم طراز شده اند.

اینها علاوه بر توانایی های پیشین نیازمند اعلام برابری دو دست است؛ اعلامیه یی که پیش از او نیز مراحلی را پشت سر گذاشته و در پایور به تعادل رسیده و اولین تجربه های جدایی تام و تمام دو دست را در «فریبا» از سر گذرانده بود، اما همچنان دست چپ آن دیگری بود و دست راست اصلی. اما با وی واپسین مراحل تکاملی که در آینده هنوز در راه باید، امروزً سنتورنوازی ما را می ساخت به بار نشست.

تنها راه هم نشینی این مضراب ها پیاپی راست و چپ هایی نبود که انگار دانه های تسبیح به بند کشیده بودند؛ دانه های تسبیح دو رنگ یافته بود از میان مهره های چپ رنگ و راست رنگ، می شد به توالی ترکیب هایی برگزید و به بندی نامرئی در کنار هم استوار کرد. بافتی پرمضراب و چندان که ایجاب کند، حاضر و آماده پری بافت از طریق افزودن تزیینات است و این تزیینات کم و بیش همان هایند که گونه یی از آنان در آن دو مضراب چپ پرجنجال تنیده شده است.

منبع : گفتگوی هارمونیک

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *